یادداشتی در مورد محسن چاوشی و سندی
یادداشتی در مورد محسن چاوشی و سندی
مخاطب: یعنی الان کار به جایی رسیده که ما باید به اظهارات «سندی» در برنامه «استیج»! واکنش نشان بدهیم؟!
قطعا و طبعا بدون کوچکترین ژستی من این برنامه را نمیبینم و برای همین این جوک شبانگاهی را به طور همزمان از طریق پیغام چند دوست متوجه شدم.
در همین گیر و دار که دوستان ماجرا را تعریف میکردند و میخواستند حتما چیزی در این باره بنویسم و من توضیح میدادم که واکنش نشان دادنِ حتی هواداران محسن چاوشی به اظهارات بی اساس خوانندهای در این سطح، ابدا تصمیم درستی نیست؛ چاوشی به فواصلی کوتاه دو ویدیو از خود منتشر کرد که احتمالا اثبات کند این صدا دستگاهی نیست!
راستش درک میکنم که شنیدن این همه بی انصافی و تحمل این همه تهمت ناروا دشوار باشد. ناراحتی چاوشی را کاملا درک میکنم و میپذیرم که هر انسانی در برابر این هجمهها سکوت نخواهد کرد اما اجازه بدهید از چاوشی انتظارم این نباشد که به اظهارات چنین شخصی واکنش نشان دهد. این عبارت «چنین شخصی» ابدا اهانت به خواننده مذکور به صرف توهین به محسن چاوشی نیست؛ این عبارت خطاب درستی برای فردی است فاقد اعتبار نظر دهی درباره جایگاه موسیقی چاوشی. قطعا اگر فرد مذکور ابراهیم حامدی، داریوش اقبالی و یا سیاوش قمیشی بود انتظار میرفت که چاوشی بی واکنش نباشد؛ به هر حال آدمهایی که در کار خودشان متبحراند مهم است که در مورد همکارشان چه فکری میکنند و اگر دچار سوء تفاهماند باید تلاش کرد برای رفع آن، اما مسئله اینجاست که بزرگان آنچه را باید بدانند میدانند. بگذریم که بنا بود چاوشی با کارش حرف بزند که میزند، رسا و واضح. حالا اگر کسی اصرار به نشنیدن دارد نه در شأنیت چاوشی میگنجد که برای شنیدن او تلاشی کند و نه حتی در شأن مخاطبانش (البته اگر متوجه شأن و جایگاه مخاطب بزرگترین سلبریتی و بهترین خواننده ایران باشند.)
بله ما با بسیاری از خوانندگان آن طرف آبی به دلیل نبود همین امثال چاوشیها و نبود حتی یک موسیقی درست و درمان خاطره داریم اما دلیل نمیشود اگر مثلا پس فردا شهرام کاشانی آمد گفت دکتر محمد اصفهانی بهتر است برود طبابتش را بکند و خوانندگی را به ما خوانندگان وا گذارد ما به احترام خاطرات «دختر بندری» بخواهیم برای او توضیح دهیم که خوانندگی اصلا یعنی چه!
یا مثلا فردا به دلیل خاطرات فراوان از «خوشگلا باید برقصن» اگر کسی چیزی گفت ما بیاییم دوستان را شیرفهم کنیم که به خدا آن زمان خواننده نبود و ما انتخابی نداشتیم!
به آدمهای کوچک که سریع واکنش نشان بدهی کیفشان کوک میشود؛ حس میکنند میان انبوه جمعیت با آن قد کوتاهشان نه تنها دیده میشوند که همه خیره شدهاند به آنها و این حس لذت بخشی است. این میشود که به جای عذرخواهی بیانیه میدهند و دیگران را به آرامش و ادب دعوت میکنند و چاوشی را با «سن ایچ» قیاس!
وقتی در عرض چند دقیقه با آن قد رعنا دو ویدیو پر کنی در واکنش به کوتولهها، شیر میشوند که نیم ساعت لایو بخواند من عذر میخواهم!
بعد آن وقت دیگر نمیشود از صاحب بیانیه! پرسید: ببخشید، شما؟!
به کوتولهها نباید واکنش نشان داد چون برای واکنش نشان دادن به آنها باید چشم در چشمشان باشی؛ آنها که قد نمیکشند، تو ناچاری هم قد آنها شوی.
تمام حرف این است که صدای چاوشی دستگاهی است؛ کنسرت هم نمیگذارد چون هم صدایش دستگاهی است؛ هم چون فوبیای حضور در جمع دارد؛ هم چون با اولین اجرای زنده او تمام طرفدارانش را یکجا از دست میدهد. این همه حرفی است که هر از گاهی یک کوتوله از یک طرفی فریاد میزند دیگر؟ تمام حرف همین است؟ باشد، حالا من فقط یک سوال از محسن چاوشی دارم؛ فقط یک سوال، یعنی باور میلیونها دوستداری که حتی به نفس کشیدنت مومناند نمیارزد به همه این کوتولهها با هم؟!
یعنی واقعا این ایمانِ راسخِ ناگسستنی اینقدر محکم نیست که با دل راحت به آن تکیه بزنی و هروقت کوتولهای ابراز وجود کرد فقط این دهان باز شود که: «هه…»
اصلا میان هیاهوی این همه قلب که یکجا میتپد برای تو؛ من ماندهام چطور صدای کوتولهها به گوشَت میرسد!
محسن چاوشی حسینی دل بده به این هیاهویی که سیزده سال است برای تو برپاست؛ دل بده، قول میدهم صدای هیچ کوتولهای از میان صدای این همه قلب تپنده عبور نخواهد کرد؛ دل بده.